ریحانهریحانه، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

ریحان جیگر

خداحافظ ماه قشنگ خدا

  "درود بر تو ای همسایه ای که دلها در اثر عبادت و بندگی در آن نرم و فروتن گردید و گناهان بر اثر آمرزش و عفو خدای بزرگ در آن کم شد.درود بر تو چه بسیار گناهان را محو کردی و چه بسیار زشتی ها را پوشاندی....سلام بر تو که در هنگام وداع ما احساس خستگی نکردیم......سلام بر تو پیش از آنکه بیایی ما انتظارت را می کشیدیم و اکنون هم که می خواهی بروی ما را غمگین کرده ای،سلام بر این مهمان گرانقدری که به برکت آن خداوند بسیاری از بلاها را از ما برداشت و خیلی از برکات را به ما بخشید..."  امام سجاد "ع" امروز روز بیست و نهم ماه مبارک رمضونه و به احتمال زیاد آخرین روز. چه روز عجیبی! وقتی به آخرای ماه رمضون نزدیک میشیم شاید خیلی از ماها کم بیاریم...
8 شهريور 1390

دخمل ناز مامان

سلام جیگر من . عکسی که الان میخوام برات بذارم مال یک سالگیته که با یه روسری خوشگل ازت انداختم.     می بینی عزیزم با روسری چقدره ناز میشی. الان هم همین جوریه .اصلا همیشه همین طوره .اگه همیشه دختر با حجاب و متینی باشی هم نازتری و هم پیش همه عزیزتر. دختر گلم دلم می خواد که وقتی هم که بزرگ شدی همیشه حجابتو حفظ کنی تا خدا هم تو رو از شر شیطون های زمونه حفظ کنه. خدا حافظ و مراقبت باشه عزیزم . همیشه در پناه خدا باشی ایشالا ...
6 شهريور 1390

عکسای کوچیکی های ریحانه

این ریحانه خانوم گله و الان ما خاله ها یعنی خاله نسرین ، خاله سعیده ، خاله سیمین و دایی علی داریم واسه ریحانه مطلب میذاریم و خیلی شب به یادموندنییه شده الحمدلله  و این یکی  ...
4 شهريور 1390

شب قدر

  سلام عزیزم چند روزی میشه که برات ننوشتم. تو این چند روز خیلی اتفاقا افتاد. از جمله اینکه شبهای قدر رو پشت سر گذروندیم. شب نوزدهم و شب بیست و یکم رو  رفتیم گلزار شهدا که آقای پناهیان اونجا برنامه داشت و خودش از اول تا آخر دعای جوشن کبیرو خوند . خیلی قشنگ می خونه یعنی وسط فراز ها کلی مناجات می کنه اونم خیلی قشنگ . تو هم که خیلی علاقه نشون میدادی از ساعت 10 شب لباس پوشیده بودی که بریم ولی چون ما می دونستیم که تا سحر خسته می شی ساعت دوازده این طورا رفتیم . که البته بگم که بازم آخراش خسته شده بودی و همش می گفتی بریم خونه و منم که برات بالش برداشته بودم هر چی بهت می گفتم بیا بخواب حرف گوش نمی دادی .اما شب سوم که خیلی هم خوابت میو...
4 شهريور 1390

تهران

امروز ریحانه خونه ی مامان جون فاطمه اینا بود یعنی از دیشب امدیم تهران و امروز هم محمد حسین و زهرا امدن اینجا و شما حسابی باهاشون بازی کردی و الان هم داری می گی برات چی بنویسم  البته من الان خاله ام که دارم برات می نویسم ریحانه جیگر  ...
4 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ریحان جیگر می باشد